looove
looove

looove

درک عشق سخت است....




با ابرها چه غصه ی پنهانی ست؟

این عصرِ چندشنبه ی بارانی ست؟

وقتی که می بُریم مدام از هم

این عشق نیست، چاقوی زنجانی ست
   


 





پنجره ی باران خورده ات را باز کن

چند سطر پس از باران

چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده

دلم برایت تنگ است





باران

یا

دوشِ آب،

چه فرقی می کند؟

وقتی عاشقی

زیرِ هیچ کدام

آواز نخواند...



 


  

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.